فهرست انواع خطاهای شناختی
همه ی ما هرروزه در معرض محرکهای فراوانی قرار میگیریم. با افراد زیادی روبهرو میشویم. مکالمات مختلفی داریم و راجع به تمام اینها در طول روز بارهاوبارها فکر میکنیم. اما آیا واقعاً فکری که ما راجع به رویدادها و پیشامدهای مختلف داریم دقیقاً همان چیزی است که وجود دارد؟ ما راجع به اتفاقات گوناگون فکرهای مختلفی میکنیم ولی لزوماً فکر ما همان چیزی نیست که دقیقاً وجود دارد. فکرهای ما میتوانند تحتتأثیر تحریفاتی به اسم خطای شناختی قرار بگیرند و در نتیجه از واقعیت دور شوند.
خطاهای شناختی درحقیقت یکی از بازیهایی هستند که مغز انسان انجام میدهد و مانع از این میشود که فرد واقعیات را به همان شکل که هستند ببیند و درک بکند. اما خطای شناختی واقعاً چیست؟ چگونه میتواند روی افکار ما تأثیر بگذارد؟ آیا خطاهای شناختی کمکی هم به ما میکنند؟ برای رسیدن به پاسخ این سؤالها تا آخر این مطلب همراه ما باشید.
خطای شناختی چیست؟
شاید شما هم افرادی را دیده باشید که از یک اتفاق خیلی کوچک فاجعه میسازند یا اگر شما در حق آنها اشتباهی بکنید سریعاً آن اشتباه را به کل رفتارهای شما تعمیم میدهند و خوبیهایتان را فراموش میکنند. این دقیقاً همان کاری است که خطای شناختی انجام میدهد.
خطای شناختی (Cognitive bias) یک خطای ناخودآگاه در فرایند تفکر است که باعث میشود فرد تفسیر نادرستی از جهان اطرافش داشته باشد. این خطا روی تصمیمها و قضاوتهای فرد تأثیر میگذارد و باعث میشود که فرد بر مبنای اطلاعات واقعی تصمیم نگیرد و قضاوت نکند.
خطای شناختی یک فرایند خودکار است که در اصل بهعنوان میانبری برای سریعتر و کارآمدتر تصمیم گرفتن عمل میکند اما چون ناشی از موارد مختلفی مثل احساسات، فشارهای اجتماعی، انگیزههای شخصی و … به وجود میآید لزوماً به نتایج صحیح و کارآمدی نمیرسد.
تاریخچه خطاهای شناختی
نمیتوان برای خطای شناختی تاریخی تعیین کرد چرا که از ابتدای پیدایش انسان همراه با مغز و فرایند ادراکی او بوده است. اما اصطلاح خطای شناختی برای اولینبار در اواسط دهة ۱۹۷۰ توسط روانشناسانی به نام آموس تورسکی و دانیل کانمن به کار گرفته شد. این دو از این اصطلاح برای توصیف الگوهای ناقص فکری افراد هنگام قضاوت و تصمیمگیری استفاده کردند.
تورسکی و کانمن پژوهشی را اجرا کردند که به این موضوع میپرداخت که مردم با وجود منابع محدود برای تصمیمگیری (برای مثال وجود منابع اطلاعاتی محدود برای خرید خانه) چگونه این کار را انجام میدهند. درواقع آنها این نکته را مطرح کردند که باتوجهبه منابع محدود افراد برای تصمیمگیری آنها به میانبرهای ذهنی نیاز دارند تا بتوانند معرفی انواع خطاهای شناختی به کمک آّن سریعتر تصمیم بگیرند. تورسکی و کانکمن اسم این میانبرهای ذهنی را خطای شناختی گذاشتند.
چرا مغز دچار خطای شناختی میشود؟
خطاهای شناختی انواع مختلفی دارند و به همین خاطر علت هرکدام از این خطاها متفاوت است اما بهطورکلی میتوان گفت وجود خطاهای شناختی طبیعی است و درواقع ذهن برای اینکه سریعتر بتواند تصمیم بگیرد دچار این خطاها میشود. البته این خطاها تحتتأثیر عوامل مختلفی مثل محدودیت ذهن در پردازش اطلاعات، عواطف، فشار و تنشهای روانی و حتی جنسیت و فرهنگ فرد قرار میگیرند.
خطاهای شناختی به چند نوع تقسیم میشوند؟
فهرست خطاهای شناختی بسیار متنوع است. در یک تقسیمبندی کلی برای بررسی انواع خطاهای شناختی میتوان آنها را به دو دسته کلی تحریفهای شناختی و سوگیریهای شناختی تقسیم کرد:
1. تحریف شناختی
خطاهای شناختی از نوع تحریف باعث میشوند فرد واقعیت را به شکلی درک کند که با شکل واقعی خود فرق دارد. درواقع در این نوع از خطا مغز فرد او را قانع میکند تا واقعیت را به شکلی دیگر بپذیرد.
فرد بر مبنای درک تحریف شدهای که از واقعیت پیدا میکند باورهایی را راجع به آن شکل میدهد و شواهد متناقض با باورهایش را نمیپذیرد. معمولاً در شرایطی که مغز احساس خطر میکند دست به تحریف واقعیت میزند.
2. سوگیری شناختی
این دسته از خطاهای شناختی میتوانند برای فرد مفید باشند. در این نوع خطای شناختی، مغز در هنگام تصمیمگیری نسبت به باورهایی سوگیری دارد و درنتیجه به آنها برای گرفتن تصمیم تکیه میکند.
سوگیری بهنوعی میانبر ذهنی است که سرعت تصمیمگیری را افزایش میدهد و ازاینجهت مفید است اما به معرفی انواع خطاهای شناختی علت آنکه دقت در تصمیمگیری پایین میآید باعث میشود برخی اوقات افراد تصمیمات اشتباه بگیرند. علاوه براین همه باورهایی که فرد دارد لزوماً باورهای درستی نیستند و در نتیجه تکیه کردن به آنها منجر به تصمیمات غلط میشود.
12 مورد از خطای شناختی در بین افراد
خطای شماره یک- فاجعه سازی (Catasrophizing)
این نوع خطا که یکی از رایجترین خطاها بین افراد معرفی انواع خطاهای شناختی مختلف است این باور را در فرد ایجاد میکند که کوچکترین بحران و مشکلی یک فاجعه است. برای مثال اگر فرد سر جلسه کنکور نتواند چند تست را بزند فکر میکند دیگر کنکور را خراب کرده است.
خطای شماره دو- تعمیم افراطی (Overgeneralizing)
در این نوع خطا فرد یک جز را به کل تعمیم میدهد. برای مثال اگر فرد یکبار در کاری موفق نشود خود را آدم شکستخوردهای میداند که در کل زندگی شکست خورده است!
خطای شماره سه- ذهنخوانی (Mind reading )
این نوع خطا میتواند باعث ایجاد سوءتفاهمهای بینفردی شود. درواقع فردی که به این نوع خطا دچار است سعی میکند ذهن دیگران را بخواند و طبق برداشت خود و بدون توجه به نشانههای محیطی رفتار آنها را تفسیر کند. برای مثال اگر دوستش جواب تماسش را ندهد فکر میکند که حتماً از دست او ناراحت است.
خطای شماره چهار – شخصی کردن (Personalizing)
در این نوع خطا فرد همه چیز را به خود نسبت میدهد و خود را مسبب اتفاقات منفی میداند. برای مثال اگر با او راجع به موضوعی غیرمرتبط با او صحبت شود آن موضوع را به خود نسبت میدهد.
خطای شماره پنج- اثر هالهای (Halo effect)
در اثر هالهای اولین برخوردی که با هر شخص یا موضوعی رخ میدهد بر کل دید و قضاوت نسبت به آن موضوع یا شخص تأثیر میگذارد و بهنوعی غالب میشود. برای مثال اگر در برخورد اول شخص به نظر عصبی بیاید حتی اگر در برخوردهای بعدی آرام باشد باز آن تصور”عصبی بودن” ناشی از تجربه اولین برخورد غالب است.
خطای شماره شش – تفکر دوقطبی (Dichotomus thinking)
این افراد فکر میکنند که همه چیز یا سفید است یا سیاه. یا هست یا نیست. یا میشود یا نمیشود. درواقع تفکر دوقطبی یا “همه یا هیچ” باعث میشود همه چیز را صفر و صدی ببینند و نتوانند حالت میانهای تصور کنند. برای مثال یا همه آنها را دوست دارند یا هیچکس آنها را دوست ندارد.
اگر شما دچار خطای شناختی و تفکر دو قطبی هستید یا این علائم را در افراد نزدیکتان مشاهده کرده اید، جای نگرانی نیست زیرا با مراجعه به یک دکتر روانشناس متبحر می توانید این مشکل را رفع کنید.
خطای شماره هفت – استدلال هیجانی (Emotional reasoning)
افرادی که دچار این خطای شناختی هستند بر مبنای احساس خود واقعیت را تفسیر میکنند. برای مثال معرفی انواع خطاهای شناختی اگر احساس دلشوره داشته باشند مطمئن هستند که اتفاق بدی قرار است بیفتد.
خطای شماره هشت – تأیید خود (Confirmation bias)
این خطا باعث میشود که فرد تصور کند هر چیزی که او فکر میکند یا هر باوری که او دارد درست است و بقیه اشتباه میکنند. حتی اگر شواهدی متناقض با باورهای او پیدا شود آن را یا نادیده میگیرد یا بدون هیچ استدلالی رد میکند.
خطای شماره نه – فیلتر منفی (Negative filter)
فیلتر منفی باعث میشود فرد جنبههای مثبت را نبیند و به همه چیز با عینک منفینگری نگاه کند. برای مثال همیشه ویژگیهای منفی همسرش را بیان میکند و هیچکدام از ویژگیهای مثبت او را نمیبیند.
خطای شماره ده – پیشگویی آینده (Future telling)
این خطا باعث میشود فرد پیشگوییهای منفی نسبت به آینده داشته باشد. برای مثال باوجوداینکه درس خوانده است اما پیشبینی کند که در کنکور موفق نمیشود.
خطای شماره یازده – باید (Should)
خطای باید باعث میشود فرد بهجای آنکه بر مبنای آن چیزی که وجود دارد واقعیت را ارزیابی کند، بر مبنای بایدها این کار را انجام دهد. برای مثال زمان کافی ندارد اما با خود میگوید که “باید” هفتهای چهار روز ورزش کند.
خطای شماره دوازده – چه میشد اگر (What if)
این خطا فرد را در یک سیکل معیوب و بیپایان از اگرها میاندازد. فرد مدام میپرسد چه میشود اگر… برای مثال واقعیت این است که هیچ خطری او را در سفر تهدید نمیکند اما مدام میپرسد چه میشود اگر فلان خطر رخ بدهد.
آیا میتوان خطاهای شناختی را کنترل کرد؟
همه ما در برخی شرایط ممکن است دچار خطای شناختی شویم. اما زمانی که خطاهای شناختی روش فکری غالب ما شوند و روی تمامی تفسیرهای ما از جهان اطرافمان تأثیر بگذارند میتوانند آسیبهای روانی جدی به ما وارد کنند و زمینة ابتلا به اختلالات جدی مثل افسردگی را فراهم کنند. در این شرایط نیاز است که برای درمان خطاهای شناختی از طریق روانشناس ماهر اقدام کنیم.
درمان خطاهای شناختی برای خود فرد کار راحتی نیست چراکه این خطاها بهصورت فرایندهایی خودکار و ناهشیار هستند. به همین خاطر توصیه میشود برای درمان این خطاها از متخصصین و مشاوره روانشناسی مجرب و حرفهای کمک بگیرید. کلینیک رهیاب مشاور با داشتن متخصصین مجرب آمادة کمک به عزیزانی است که با این خطاها درگیر هستند و نیاز به کمک حرفهای و تخصصی دارند.
خطای هزینه هدر رفته چیه؟ آشنایی با یه سوگیری که موقع تصمیمگیری گریبانگیرمون میشه
تو این مقاله میخوایم مورد دیگهای از انواع خطاهای شناختی رو به اسم «خطای هزینه هدر رفته» با هم مرور کنیم. این سوگیری یه تلهی روانیه که ما وقت تصمیم گرفتن، گرفتارش میشیم.
هزینه هدر رفته چیه؟
فکر کنین کلی پول اینترنت دادین و هفت فصل یه سریال مشهور رو با کیفیت عالی دانلود کردین و الان وقت تماشاست! قسمت 1و 2 رو میبینین، ولی چنگی به دلتون نمیزنه. با خودتون میگین، حالا یه چند قسمت دیگهام ببینم. نمیشه که با دیدن دو تا قسمت، سریال به این مشهوری رو قضاوت کرد!
خلاصه فصل 1 سریال تموم میشه، اما هنوزم جذبش نشدین. اینجاس که اثر سوگیری هزینه هدر رفته فعال میشه. با خودتون فک میکنین معرفی انواع خطاهای شناختی که کلی هزینه کردین و وقت گذاشتین؛ پس هر جور که شده تا آخر فصل هفتم به دیدن سریال ادامه میدین!
اگه تو زندگی روزانهتون دقیق بشین، خیلی از این تیپ تصمیما میبینین که همشون هم زیر سر خطای هزینه از دست رفته است!
نقش سوگیری شناختی هزینه هدر رفته در فضای کسب و کاری
خوب، بریم سر اصل مطلب! چطور میشه از خطای هزینه هدر رفته توی بازاریابی و فروش استفاده کرد؟
1. اول از همه باید محصولی داشته باشید که مشتری از خریدنش پشیمون نشه. همهمون میدونیم پشیمونی بعد از خرید، چه حس دردناکیه! پس سعی کنین خودتونو جای مشتری بذارین. چه کار میتونین بکنین تا مشتری از خریدش راضی باشه و کلی مشتری جدید هم براتون بیاره!
2. پرداخت آنلاین رو فعال کنین. تا تنور داغه، نون رو بچسبونین! مشتری باید بتونه به محض اینکه جذب محصول شد، محصول رو بخره.
3. جایزه یادتون نره! حتما برای اینکه یه حس خوب تو مشتری برای خریدای بعدی ایجاد بشه، یه پاداش برای خریدشون در نظر بگیرین. مثلا اگر یه نرم افزار محصولتونه، در ازای خرید 2 نرم افزار، یه نرم افزار رایگان به عنوان پاداش برای مشتری در نظر بگیرین.
4. توصیه به دوستان: برای اینکه مشتری محصولتون رو به دوستاش توصیه کنه و معرفشون بشه، یه پاداش برای مشتری در نظر بگیرین. اینجوری میتونین از طریق مشتریاتون، یه سری مشتری جدید هم داشته باشین.
برای جلوگیری از ایجاد خطای هزینه هدر رفته باید خیلی متعادل باشید. پس مواظب باشین از اونور بوم نیفتین! تصویر برند شما باید خلاق و بهروز باشه. به علاوه باید فرصتهای زیادی برای مشتری فراهم کنید که از محصولاتتون استفاده کنه و مطمئن بشه که براش مفیده.
7 خطای رایج در مصاحبه شغلی و 6 روش برای کاهش آنها
خطاهای شناختی یا سوگیری های شناختی (Cognitive bias)، خطاهای رایج و غیرعمدی در فرآیند پردازش اطلاعات ما هستند که منجر به قضاوت و ارزیابی میشوند. این خطاها به عبارتی نوعی میانبر ذهنی هستند که فرصت تفکر بیشتر و سنجش اثربخش را از ما میگیرند. همه ما تا حدی در هنگام تصمیمگیری، در معرض برخی از این خطاهای شناختی هستیم.
در ادامۀ مقاله به طور تخصصی بررسی خواهیم کرد که چه نوع خطاهای شناختی میتواند بر متخصصان منابع انسانی که مصاحبههای شغلی انجام میدهند تاثیر بگذارد و چگونه این خطاهای رایج منجر به این میشوند که مصاحبههای بدون ساختار، تبدیل به یک روش غیرقابلاعتماد در فرآیند انتخاب و استخدام افراد شود.
شما میتوانید بعد از مطالعۀ این بخش، نسبت به خطاهای شناختی در فرآیند استخدام آگاه شوید.
2. خطای لنگر انداختن Anchoring bias
4. جهت گیری مقایسه Contrast bias
این اثر شامل ایجاد قضاوتهای نادرست براساس معیار مشاهدات قبلی است. این موضوع به خصوص در موقعیتهایی که چندین متقاضی شغلی به صورت متوالی مورد مصاحبه و ارزیابی قرار میگیرند، دیده میشود.
برای مثال؛
فرض کنید شما مسئولیت مصاحبه را برعهده دارید و تعدادی متقاضی شغلی به ترتیب برای مصاحبه با شما به سازمان مراجعه میکنند. بعد از تعدادی مصاحبۀ ناامید کننده، فرد متوسطی وارد اتاق میشود و شما به اشتباه او را عالی ارزیابی میکنید زیرا در مقایسه با افراد دیگر به نظر عالی میرسد و نه اینکه واقعا او فرد عالی باشد.
6. سوگیری کلیشهسازی Stereotyping bias
وقتی از فردی که متعلق به یک گروه است انتظار داشته باشید، ویژگیهای خاص آن گروه را برخوردار باشد.
3) در بررسی رزومهها کور باشید
در مرحله بعد، شما باید اطمینان حاصل کنید که صرفا بر روی صلاحیتها و استعدادهای متقاضیان شغلی خود تمرکز کردهاید و نه ویژگیهای جمعیت شناختی.
جینو میگوید: «برنامههای نرمافزاری کاریابی میتوانند فرآیند بررسی رزومههای شما را منصفانهتر کنند.»
5) مصاحبههای شغلی را استاندارد کنید
جینو میگوید: تحقیقات نشان میدهند که مصاحبههای بدون ساختار که سوالات تعریفشدهای ندارند و به موجب آن تجربه و تخصص یک متقاضی از طریق گفتگو آشکار میشود، اغلب برای پیشبینی موفقیت شغلی غیرقابلاعتمادترین راه هستند.
6) به دوستداشتنی بودن توجه کنید (اگر برای شما مهم است)
طبیعی است که به سمت افرادی جذب شوید که بلافاصله با آنها، احساس نزدیکی میکنید.
جینو اشاره میکند: «یک مطالعه نشان داد که برداشت از ۱۰ ثانیه اول مصاحبه میتواند بر نتیجه کلی مصاحبه تاثیر بگذارد.»
فردی دیگر پیشنهاد کرد که کارفرمایان افرادی را استخدام کنند که بیش از همه در سطح شخصی دوستشان دارند. اما این تعصب نسبت به ” منافع مشترک” یکی دیگر از مواردی است که باید مراقب آن بود.
ما از ساعت 8 تا 21 در کلینیک هستیم. برای رزرو وقت مشاوره و روانشناسی تماس بگیرید:
مهارت خودآگاهی
همانطور که در مقاله ی “مهارت های زندگی” اشاره شد اولین و مهمترین مهارت، خودآگاهی (خودشناسی) می باشد. اهمیت خودشناسی و خودآگاهی در زندگی انسان آن قدر مهم است که در عرفان و حتی در ادبیات نیز به آن توجه فراوانی شده است. حدیث معروف ” من عرف نفسه، فقد عرف ربه ” (هر کس خود را بشناسد، پروردگار خود را شناخته است) اهمیت این موضوع را به خوبی نشان می دهد. در ادبیات و در اشعار شاعران مختلف نیز این موضوع منعکس شده است. مولانا در این زمینه شعری با این مضمون سروده است :
در زمین دیگران خانه مکن
کار خود کن، کار بیگانه مکن
ای تو در پیکار خود را باخته
دیگران را تو زخود نشناخته
خودآگاهی چیست؟
خودآگاهی یا خودشناسی در علم روانشناسی نیز از اهمیت زیادی بر خوردار است تا آن جا که به عنوان یکی از مهم ترین مهارت های دهگانه زندگی و با عنوان خودآگاهی مطرح شده است. اما بهتر است اول بدانیم که مهارت خودآگاهی دقیقا یعنی چی ؟
سیستم روان نیز مانند جسم یک سری قوانین خاص دارد. طبق یک اصولی کار می کند و همانند سیستم دفاعی بدن، روان نیز برای خود مکانیسم های دفاعی دارد. معمولا وقتی که تحت فشار هستیم و یا اضطراب را تجربه می کنیم مکانیسم های دفاعی فعال می شوند. خود آگاهی یعنی اینکه اول سیستم روانی و قواعد آن را بشناسیم. بدونیم که روان ما تحت چه سیستم و قوانینی کار می کند و چگونه اتفاق های پیرامون را پردازش می کند و به آن ها واکنش نشان می دهد. بعد از شناخت این موارد ببینیم که سیستم روانی ما به چه صورت است و طبق چه قواعدی کار می کند و مکانیسم های دفاعی ما کدام ها هستند؟ چه قدر از آن ها سالم هستند و چه قدر نا سالم؟ اما برای شناخت سیستم روان وقواعد آن از کجا باید شروع کنیم؟
مراحل خودآگاهی
آشنایی با سیستم روان
در علم روانشناسی به انسان از رویکردهای مختلف نگاه شده است. تعدادی از روانشناسان انسان را از دید روانکای نگاه کرده اند و عده ای دیگر از رویکرد رفتاری. گروهی به انسان نگاه بین فردی داشته اند و او را با توجه به روابط بین فردی اش تحلیل کرده اند. یکی از رویکردهای عصر حاضر، رویکرد شناختی – رفتاری (CBT) است.
در رویکرد شناختی، اعتقاد بر این است که آن چه که باعث واکنش ما انسان ها به اتفاقات پیرامون خود می شود، صرفا خود اتفاق نیست بلکه تعبیر و تفسیری است که ما ازآن اتفاق داریم. مثلا فرض کنید که کارمندی در جریان تعدیل نیرو، شغل خود را از دست می دهد، از دست دادن شغل طبیعتا اتفاق غم انگیز و مضطرب کننده ای است اما این شخص افکار گوناگونی می تواند داشته باشد مثلا اگر فکر کند که من توانمندی های زیادی دارم و می توانم درجاهای مختلف درخواست کار بدهم واکنش هیجانی که به این ماجرا نشان می دهد قابل کنترل تر از حالتی است که با خود فکر کند من دیگر هیچ شانسی برای موفقیت ندارم و برای همیشه بیکار می مانم. مسلما در این حالت اضطراب بیشتری را تجربه می کند.
پس سیستم روان ما طوریه که در واکنش به موقعیت های مختلف افکار مختلفی تولید می کند و ما بسته به این نوع افکار هیجان های مختلفی رو با شدت و ضعف مختلف تجربه می کنیم. اما این افکار از کجا می آیند؟ چرا بعضی از انسان ها افکار مثبت دارند و بعضی همیشه تفکر منفی ؟ در ادامه این موضوع به تفضیل توضیح داده شده است.
سیستم روان در دیدگاه شناختی رفتاری
دیدگاه شناختی رفتاری، ذهن انسان را همانند یک کامپیوتر در نظر می گیرد. همان طورکه به کامپیوتر یک سری اطلاعات داده می شود، به ذهن ما نیز اطلاعاتی از دنیای پیرامون وارد می شود. کامپیوتر داده های وارد شده را پردازش می کند و در نهایت یک خروجی دارد. ذهن انسان نیز معرفی انواع خطاهای شناختی اطلاعاتی را که به آن وارد می شود پردازش کرده و درنهایت خروجی آن، همان رفتار و واکنش های ما به اتفاقات پیرامون است.
پردازش اطلاعات در ذهن توسط یک سری قواعد خاص اتفاق می افتد (میشه ذهن رو مثل یک منشور نیز در نظر گرفت. به منشور یک نور واحد وارد میشه ولی پس از عبوراز آن ما رنگ های مختلفی می بینیم.) در ذهن انسان ها هم اطلاعات واحدی وارد می شود ولی پردازش های متفاوتی طبق یه سری قواعد خاص اتفاق می افتد و درنهایت رفتارهای گوناگون را می بینیم.
شکل گیری این قواعد به دوران کودکی بر می گردد. وقتی کودکی متولد می شود در اثر یک سری رویدادها که شامل تجربیات وی از ارتباطش با والدین، همسالان و دیگران می باشد، به یک سری باور در مورد خودش می رسد. این باور ها ، باور بنیادین نام دارد وشامل افکار ما در مورد خودمون، دیگران و آینده می باشد. مثلا فرض کنید کودکی با یک مشکل پزشکی به دنیا می آید و به علت این مشکل مراقبت افراطی از مادر خود دریافت می کند، هم زمان با بزرگ تر شدن، مادر به کودک اجازه فعالیت مستقل نمی دهد و وی فردی وابسته بار می آید . یکی از باورهایی که ممکن است در این کودک شکل بگیرد این است که من ناتوان هستم. یا مثلا کودکی که در دورانی از زندگی به وی بی توجهی شده است و این طور نتیجه گیری می کند که دنیا جای امنی نیست و یا من دوست داشتنی نیستم .
پس همه ما در اثر یه سری تجربیات تکرار شونده دوران کودکی خود، باورهای بنیادینی را تشکیل داده ایم . بعضی از این باورها مثبت هستند و بعضی منفی. این باورها برای ما شناخته شده نیستند ولی به علت اینکه باورهای منفی به طور ناهشیارانه هیجان منفی تولید می کنند سیستم روان سعی در مقابله با آن ها دارد.
یکی از این مکانیسم ها این است که برای کاهش بار روانی ناشی از این باور برای خودمان یه سری مفروضه، شرط یا قانون درست کنیم. مثلا اینکه فردی باور بنیادینش این است که دوست داشتنی نیست برای مقابله با آن، این مفروضه را برای خود درست می کند که اگر خیلی درس بخونم یا اگر سخت تلاش کنم و در همه کارها نفر اول باشم آن گاه دوست داشتنی خواهم بود.
توجه داشته باشید که ما به باورهای بنیادین خود و این مفروضه ها آگاهی نداریم و سیستم روان به طور خودکار این کار را انجام می دهد. مشکل از اون جایی پیش می آید که این مفروضه ها همیشه درست از آب در نمی آیند مثلا فردی که همیشه سخت تلاش می کرده تا بهترین نتیجه رو بگیره اما در یک موقعیت شکست می خوره و باور بنیادینش مبنی بر بی کفایتی فعال می شه، در این موقعیت معمولا احساس شکست، افسردگی و یا احساس حقارت می کند. البته شاید هر کسی در موقعیت شکست این احساسات را تجربه نماید اما فردی که باور بر بی کفایت بودن خودش دارد واکنش افراطی نشان می دهد.
انسان ها معمولا به باورهای بنیادین خود دسترسی ندارند و همین طور از مفروضه های شرطی که برای خود نیز درست کرده اند بی اطلاع هستند ولی از یه سری افکار خودآیند و هیجان ناشی از آن تا حدی اطلاع دارند. افکار خودآیند افکاری هستند که وقتی قواعد شرطی ما به درستی اجرا نشده اند و باور بنیادین ما فعال شده است به ذهن ما خطور می کنند. مثال فردی که در پاراگراف قبل زده شد رو در نظر بگیرید افکار خود آیندی که این فرد ممکن است تجربه کند می تواند این باشد: من به درد نخور هستم ، بی عرضه هستم و …. در اثر این فکر که از باور بنیادین من دوست داشتنی نیستم منشا گرفته، فرد هیجان غم رو تجربه می کنه. به همین خاطر میگیم افکار هیجانات رو تولید می کنند.
شناسایی افکار خود آیند
اولین گام خودشناسی و خودآگاهی ، شناخت سیستم روان و قوانین آن است که در مطالب قبل سعی شد تا حدی به آن پرداخته شود. سپس باید سعی کنیم بفهمیم این مکانیسم در مورد خودمون به چه صورت عمل می کنه؟ باور بنیادین ما یا همون عینکی که به چشم زده ایم و دنیا را از طریق آن نگاه می کنیم چگونه است؟ برای مقابله با باورهای بنیادین منفی خود از چه مفروضه های شرطی استفاده می کنیم ؟ چه قدر از این مفروضه ها درست هستند و چه قدر نادرست ؟
برای شناخت این موارد باید از افکار خود آیند شروع کنیم . برای این کار راه های مختلفی وجود داره. یکی از این راه ها پر کردن جدولی تحت عنوان جدول ثبت افکار خود آیند است. در این جدول ابتدا وقایع را ثبت می کنیم مثلا اگر عصبانی شدیم، یا اگر احساس غمگینی داشتیم اتفاقی که منجر به این هیجان شده است را ثبت می کنیم. در مرحله بعد علائم جسمی خود را هنگام تجربه هیجان یادداشت می کنیم تنگی نفس، سر درد یا… همین طور سعی می کنیم به خاطر بیاوریم هنگام تجربه اون هیجان چه فکری از ذهنمون گذشت؟ در قسمت بعد باید از خودمون بپرسیم معنای این فکر برای من چیه؟ تا کم کم به باور بنیادین خود برسیم.
برای مثال فرض کنید فردی به عنوان مدیر یک بخش استخدام شده است. در کار خود عملکرد خوبی دارد ولی مواقعی که باید در جلسات شرکت کند به شدت مضطرب می شود. اگر این فرد بخواهد مواردی رو که در بالا توضیح داده شد پر کند به این صورت می شود:
موقعیت: منتظرم تا صورت جلسه را برای امضا کردن به من بدهند.
افکار خودآیند منفی: دستم بلرزد و نتوانم آن را کنترل کنم ، آبرویم می رود و تمام اعتبارم از دست می رود. آنها دیگر مرا به عنوان رئیس قبول نخواهند داشت.
هیجان: اضطراب
موقعیت | افکار خودآیند منفی | هیجان |
---|---|---|
منتظرم تا صورت جلسه را برای امضا کردن به من بدهند. | دستم بلرزد و نتوانم آن را کنترل کنم ، آبرویم می رود و تمام اعتبارم از دست می رود. آنها دیگر مرا به عنوان رئیس قبول نخواهند داشت. | اضطراب |
با انجام این کار به صورت مداوم و تمرین در آن به سطح نسبتا خوبی از مهارت خودآگاهی می رسیم. وقتی این توانایی رو پیدا کنیم که بتونیم در موقعیت های مختلف افکار خود آیند خود را شناسایی کنیم می توانیم در مواقعی که عصبانی هستیم یا مضطربیم علت هیجان خود را بهتر بشناسیم و آن را مدیریت کنیم.
شناسایی خطاهای شناختی
گام آخر خودآگاهی ، شناسایی خطاهای شناختی است. گفتیم که ذهن مثل یک کامپیوتر هست که اطلاعات رو پردازش می کنه. اما گاهی مثل کامپیوتر که ویروسی می شه بخش نرم افزار ذهن ما یعنی افکارمون هم ویروسی می شه. به این ویروس ها، خطای شناختی گفته می شود. خطای شناختی نوعی سوء تفسیر واقعیت یا تحریف آن است.
مثلا فرض کنید فردی در زمینه شغلی شکست می خورد بعد این طور نتیجه گیری می کند که من آدم بی کفایتی هستم یا من در هیچ کاری موفق نیستم در حالی که فقط در یک جنبه از زندگی شکست خورده و ممکن است این فرد دانشجو یا مثلا همسر خیلی خوب و موفقی باشد. این نوع نتیجه گیری کردن از اتفاقات نوعی خطای شناختی است.وقتی جدول افکار خودآیند رو پر می کنید کم کم متوجه خطاهای شناختی خودتان هم می شوید. افکاری که از یک جنس هستند و به هم شباهت دارند به یک نوع خطای شناختی خاص مربوط می شوند برای اینکه بهتر متوجه این خطاها بشوید لیستی از انواع خطاهای شناختی در ادامه توضیح داده می شوند.
انواع خطاهای شناختی
- تفکر همه یا هیچ: به جای اینکه یک موقعیت را به صورت یک پیوستار ببینید، آن را به شکل دو قطب متضاد می بینید. مثلا اگر من موفق نشوم کاملا شکست خورده هستم.
- فاجعه سازی: شما آینده را به صورت منفی پیش بینی می کنید بدون اینکه سایر پیامدهای محتمل تر را در نظر بگیرید. مثال: من خیلی آشفته خواهم شد. قادر به انجام هیچ کاری نخواهم بود.
- بی اعتبار کردن یا دست کم گرفتن جنبه های مثبت: شما به طور غیر منطقی به خودتان می گویید که تجارب و رفتارهای مثبتتان به حساب نمی آیند. مثال: من پروژه را خوب انجام دادم اما این بدان معنا نیست که با کفایت هستم، من فقط شانس آوردم.
- استدلال هیجانی: شما فکر می کنید چیزی درست است، چون قویا آن را حس می کنید و یا از شواهد مخالف چشم پوشی می کنید یا آنها را بی اهمیت می شمرید. مثال: می دانم خیلی از وظایف کاری ام را درست انجام می دهم، اما هنوز احساس می کنم که یک شکست خورده هستم.
- برچسب زدن: شما یک برچسب کلی و ثابت به خودتان یا دیگران می زنید، بی آنکه در نظر بگیرید که ممکن است شواهد به طور منطقی تر دلالت بر یک نتیجه کمتر فاجعه بار بکنند. مثال: من یک بازنده هستم. او آدم خوبی نیست.
- ذهن خوانی: شما باور دارید از فکر بقیه خبر دارید، بی آن که سایر احتمالات را در نظر بگیرید. مثال: او فکر می کند که من ابتدایی ترین چیزها را هم در مورد این پروژه نمی دانم.
- تعمیم بیش از حد : شما یک نتیجه کلی و قطعی منفی می گیرید که فراتر از موقعیت های فعلی تعمیم می یابد. مثال: چون در قرار ملاقات احساس راحتی نمی کردم پس شرایط لازم برای دوست پیدا کردن را ندارم.
- شخصی سازی: شما اعتقاد دارید که بقیه به خاطر دل خوری از شما رفتار منفی دارند بدون اینکه علل محتمل تر را در نظر بگیرید. مثال : تعمیر کار با من سرسنگین است پس حتما من کاری بدی انجام داده ام.
شناسایی و پیدا کردن آگاهی نسبت به مواردی که در بالا ذکر شد به ما کمک می کند تا در سایر مهارت های زندگی عملکرد موفقی داشته باشیم. مثلا برای کنترل استرس باید اول بتونیم موقعیت های استرس زای زندگی خود را شناسایی کنیم سپس افکار خود آیندی که منجر به این اضطراب شده است را بشناسیم و در مراحل بعد خطاهای شناختی و مفروضه های شرطی و در نهایت باور بنیادین خود را شناسایی کنیم. سپس معرفی انواع خطاهای شناختی از تکنیک هایی برای تغییر افکار خود آیند و به دنبال آن اصلاح خطاهای شناختی استفاده کنیم . این تکنیک ها در سایر مهارت های زندگی به طور کامل توضیح داده خواهند شد.
شما می توانید سوالات خود را در رابطه با خودآگاهی ( خودشناسی ) در قسمت دیدگاه ها ارسال نمایید و یا از بخش “مشاوره تخصصی رایگان” به ارتباط مستقیم با متخصصین تیم توان درمان بپردازید.
خطاهای شناختی چیست؟
خطاهای شناختی برخی اشتباهات در تفسیر، یادآوری و تصمیم گیری های ما هستند که در طی سال ها زندگی روی زمین و تکامل ایجاد شده اند. گرچه خطاهای شناختی باعث تصمیم گیری سریع تر و بهتر، دور شدن افراد از برخی خطرات و… می شود اما معایبی نیز دارد. در ادامه جهت آشنایی کامل با انواع خطاهای شناختی، تاثیرات آنها معرفی انواع خطاهای شناختی و شناسایی و جلوگیری از ایجاد مشکل در زندگی همراه ما باشید.
پیشنهاد می شود این فایل صوتی از آقای دارنده بنام “ به خودت باور داشته باش ” را حتما گوش دهید، اینجا ضربه بزنید.
خطاهای شناختی:
خطاهای شناختی یا Cognitive Errors یک اصطلاح کلی است و زیر مجموعه های بسیاری دارد و مانند هر چیز دیگری مزایا و معایبی را شامل می شود. این خطاها به فکر کردن و تصمیم گیری سریع تر کمک کرده و در برخی مواقع ما را از خطراتی هم دور می کنند اما هزینه هایی هم دارند. می توان این خطاها را به دو دسته در سوگیری که معمولا میان بسیاری از انسان ها مشترک است و تحریف های شناختی که خطاهایی فردی هستند تقسیم کرد.
تاثیرات خطاهای شناختی:
موقعیت شغلی، سبک زندگی و روابط زناشویی تحت تاثیر این خطاها ممکن است آسیب ببینند اما آگاهی یافتن درباره آنها، برخورد در موقعیت های روزانه را راحت تر می کند و موجب تصمیم گیری بهتر می شود.
از دیدگاه رویکرد روانشناسی-شناختی اکثر مشکلات ریشه در سبک تفکر ما دارند و در واقع این نوع نگاه ما به موضوعات و تحلیل و تصمیم گیری ماست که در نتیجه گیری تاثیر بسیاری دارد و اشتباه در هرکدام از این مراحل به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در زندگی شخصی، احساسات و روابط اثربخش است و ممکن است زمینه ساز بروز انواع اختلالات روانی شود.
وجود اینترنت و شبکه های اجتماعی نیز باعث شده است هر اطلاعاتی را به سرعت خوانده و به تجزیه و تحلیل آن ها بپردازیم بدون اینکه از درست یا غلط بودن آن ها مطمئن باشیم و همین خطاهای شناختی باعث ایجاد « توهم آگاهی » بسیاری شده اند.
انواع خطاهای شناختی:
خطاهای شناختی انواع مختلفی دارند که در ادامه به معرفی برخی از رایج ترین ها می پردازیم:
۱. تایید و اعتماد بیش از حد به خود
ما از لحاظ شناختی تنبل هستیم و معمولا دوست نداریم ساختار دانش و طرز تفکر خود را عوض کنیم. اگر کمی دقت کرده باشید می توانید ببینید در طول تاریخ جایگزینی بسیاری از یافته ها دانش های جدید نیز دشوار بوده است و عده زیادی در ابتدا آن ها را قبول نمی کردند. در این نوع خطا معمولا افراد به دنبال منابعی می گردند که باورهایشان را تایید کنند و در عین حال از کنار تفکر و منابعی که آن ها را مورد نقد قرار می دهد بی توجه می گذرند و آن ها را قبول نمی کنند.
۲. تمرکز روی اطلاعات موجود
ما برای تصمیم گیری از اطلاعاتی که در گذشته وارد ذهنمان شده است استفاده می کنیم و بدین ترتیب با بروز شرایط مشابه مغز موقعیت جدید و قدیمی را مقایسه کرده و در نتیجه تصمیمی گرفته می شود. سال ها تکامل باعث شده است که توجه به شرایط پیچیده تر و خطرناک تر بیشتر باشد و خاطرات واضح تری از آنها داشته باشیم تا یک قدم به امنیت نزدیک تر شویم. بدین ترتیب با شنیدن یک صدای بلند، ناخودآگاه احتمال انفجار چیزی را بیشتر از زمین افتادن یک شیء در نظر می گیریم حتی اگر احتمال انفجار کمتر باشد.
۳. اثر لنگر
این اتفاق وقتی می افتد که با محدودیت در چیزی روبرو شویم بدین ترتیب احتمال زیادی وجود دارد که از تمام ظرفیت آن استفاده کنیم. برای مثال فروشگاهی را در نظر بگیرید که سقف حداکثری برای برخی از محصولاتش تعیین می کند و بدین ترتیب عده بسیاری حتی اگر قبلا قصد دریافت مقدار کمتری داشتند اقدام به خرید در حداکثر ممکن می کنند.
۴. اثر هاله ای
اثر هاله ای تاثیر اولین برخورد با یک شخص یا موضوعی است که باعث ایجاد دیدگاهی کلی در رابطه با آن می شود. برای مثال اگر شخصی در اولین قرار بسیار مهربان و متشخص باشد در قرارهای بعدی نیز حتی اگر رفتارش کمی تهاجمی و غیر اجتماعی شود نیز آنچنان ناخوشایند و بد به نظر نمی رسد.
۵. اثر دانینگ – کروگر
این موضوع به وضعیتی اشاره می کند که در آن افراد دانش و اطلاعات خود را بیش از اندازه واقعی تصور می کنند. درحالی که افراد آگاه و دانا معمولا درباره ندانسته ها روراست هستند و فروتنی پیشه می کنند و در رابطه با موضوعات با اطمینان نظر نمی دهند. این نوع رفتار نه از سر کمبود دانش یا اعتماد به نفس بلکه در نتیجه آگاهی از محدود بودن ذهن و دانسته های ما نسبت به جهان اطراف اتفاق می افتد.
همچنین عدم آگاهی در رابطه با موضوعی باعث می شود ساده تر به نظر برسد و پیش پا افتاده تصور شود که اظهار نظر با اطمینان را آسان تر می کند.
۶. نفرین آگاهی!
عده زیادی از افراد هستند که پس از کسب دانش و اطلاعات در موضوعی فراموش می کنند که در ابتدا نا آگاه بودند و این تصور که دیگران نیز هر آنچه که ما می دانیم را بلد هستند نفرین آگاهی و دانش است.
۷. سوگیری پس نگری
این اتفاق زمانی می افتد که در رابطه با موضوعی اطلاعاتی داشته باشیم اما اگر نتوانیم به درستی اتفاقات مربوط به آینده آن را پیشبینی کنیم به سرزنش خود یا بیان جملاتی مانند «باید میدونستم» می پردازیم.
۸. طرز معرفی انواع خطاهای شناختی تفکر همه یا هیچ
افرادی که به این طرز تفکر مبتلا می شوند برای همه چیز تنها دو حالت در نظر میگیرند: «بله یا خیر»، «درست یا غلط»، «شروع یا پایان»، «پیروزی یا شکست» و… که همه نوعی از تفکر صفر و یک هستند. این نوع خطا انعطاف فرد را در حل کردن مسائل از بین می برد و باعث مشکلات بسیاری می شود و بهتر است به جای سفید و سیاه دیدن، با عینکی خاکستری به مسئله ها نگاه کنیم.
۹. ذهن خوانی
در این خطا شما فکر می کنید که می دانید در ذهن دیگران چه می گذرد درحالی که هیچ گاه نمی توان با اطمینان صد درصدی در رابطه با افکار دیگران نظر داد. مخصوصا اینکه اطلاعات در دسترس نیز ناقص باشند.
۱۰. پیشگویی
ما همواره سعی در پیشگویی یا پیشبینی آینده و جلوگیری از بروز مشکلات داریم؛ اما این اتفاق به عنوان یک خطای شناختی بدون دلایل و مدارک کافی و معمولا با دیدی منفی صورت می گیرد بدین صورت که شما با وجود داشتن فرصت برای تلاش اظهار کنید که مثلا «در این مسیر موفق نخواهم بود» یا «این کار نتیجه مثبتی نخواهد داشت» و….
۱۱. برچسب زدن
برچسب زدن مرحله بعدی پس از تفکر سیاه و سفید است که شدت می یابد. افراد در این زمان یک ویژگی خیلی کلی مانند «دوست داشتنی نبودن» یا «بی استعدادی» و… را به خود یا دیگران نسبت می دهند. همچنین به جای اظهار اشتباه و درس گرفتن از آنها برچسب هایی مانند بازنده و احمق یا شکست خورده به خود میزنند.
نکته ای که باید به آن توجه داشته باشید برچسب زدن امری غیر منطقی است و هیچ فایده ای ندارد و از معایب بسیار آن می توان به ایجاد خشم، اضطراب و دلسردی یا کم شدن عزت نفس اشاره کرد.
۱۲. جانب گرایی درون گروهی
این خطا با برچسب زدن و طرفداری از خود شروع می شود و طی آن به صورت غیر منصفانه طرف کسانی را میگیریم که خود را با آن ها یک دسته می دانیم. البته می توان گفت چون تقریبا همه ما اینطور هستیم، ممکن است این مورد به نظرتان صحیح باشد و خود را منصف و بی اشتباه بدانید. از جنبه تکامل زیستی این اتفاق یک مزیت است و باعث حمایت از افراد مشابه و اهمیت بیشتر به خانواده و بقای نسل می شود اما در زندگی اجتماعی ممکن است مشکل ساز باشد.
درمان خطاهای شناختی
خطاهای شناختی قابل اصلاح هستند اما با توجه به شدت آنها ممکن است به تنهایی از پس این کار برنیاید و نیاز به یک مشاور یا روانشناس داشته باشید. همچنین می توانید در این مسیر برخی مواقع با افراد مورد اعتماد هم مشورت کنید. از بین بردن خطاهای شناختی شامل دو مرحله است که عبارتند از:
• شناسایی خطاهای شناختی
در اولین قدم باید خطاهای شناختی را در خود شناسایی کنید اما این کار به همین سادگی ها نیست و به صرف زمان و دقت زیادی نیاز دارید. این افکار معمولا برای خود فرد شناخته شده نیستند یا با وجود نقض با فرضیات و… برخی همچنان به خطاهای شناختی خود وفادار می مانند. جهت شناسایی خطاهای شناختی به احساسات خود توجه کنید و در زمان هایی که فکر کردید غمگین، مضطرب یا ناراضی هستید کمی تامل کرده و سعی کنید فکری که قبل از این احساسات داشتید را به یاد بیاورید و به دلایل پدید آمدن این حس ها توجه کنید.
• به چالش کشیدن خطاهای شناختی
پس از شناسایی نوبت به چالش کشیدن و مقابله با خطاهای شناختی است که بدین منظور می توانید سوالاتی مانند موارد زیر را مطرح کنید:
«آیا دلیل منطقی برای درست بودن این فکر وجود دارد؟»
«واکنش من نسبت به این طرز تفکر در دیگران چیست؟!»
«در صورت درست بودن این افکار نتایج آن ها نیز به همین اندازه بد هستند و واقعا نمی توانم کاری انجام دهم؟»
«این طرز تفکر چه مزایا و معایبی دارد؟»
البته همانطور که گفته شد یادآوری خاطرات بد و منفی همیشه راحت تر است چرا که در تلاش برای بقا و جهت پیشگیری از مشکلات بسیاری تاثیر گذار است اما در صورت شدت یافتن خطاهای شناختی افراد ممکن است حتی شواهد مثبت و خنثی را هم منفی در نظر بگیرند.
جمع بندی
خطاهای شناختی انواع مختلفی دارند که از جنبه های مثبت و منفی در زندگی ما اثر گذار هستند و باید با بررسی و اهمیت دادن به آنها از ایجاد تصمیم گیری های غلط جلوگیری کنیم اما ممکن است این کار آسان نباشد. به همین دلیل مشورت کردن با افراد مورد اعتماد یا یک روانشناس خوب در صورت حاد بودن وضعیت فرد توصیه می شود.
برگرفته از: beytoote.com
در اینستاگرام و تلگرام همینطور یوتیوب و آپارات ما را نیز دنبال کنید
دیدگاه شما